پريساپريسا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

پريسا دردونه مامان و بابا

3 ماهگی پریسا جون

سلام دختر نازم سه ماهگیت مبارک روز به روز داری شیرین تر و بلاتر و بزرگتر میشی و همه رو عاشق خودت کردی یه روز با خوندن وبلاگت یاد این روزا میفتم و دلم براشون تنگ میشه مامان قربون خنده های ملوست بشه.وقتی میخندی میخام درسته قورتت بدم عسل مامان تازگی خیلی بلا شدی تا تنهات میذاریم برمیگردی بعد جیغت در میاد خلاصه که شدی همه دنیای من و بابا البته گاهی اذیت میکنی شبا نمیخوابی یا میریم بیرون نا ارومی میکنی شبا تو تاریکی تا خوابت میبره چراغا رو خاموش میکنم بیدار میشی و میخندی نمیتونم خودم رو نگه دارم تا بوست نکنم شیرین مامان امیدوارم روز به روز بزرگتر و ارومتر بشی و همیشه سالم و سلامت باشی
31 مرداد 1392

معجزه دوباره بودنت

سلام دختر نازم.خوبی؟؟؟/الهی قربونت بشم که خدا شما رو دوباره به ما داد خیلی ممنونشم شب چهارشنبه 21 ماه رمضون داشتیم با مامان جون و بابا و دایی وحید میرفتیم بیرون از ماشین پیاده شدیم و شما تو کریر بودی و دست بابا من داشتم جلو میرفتیم برگشتم ببینم بابا اینا اومدن یه ان دیدم مامان جون میگه یا ابولفضل خیلی صحنه بدی بود شما با صورت پخش زمین شده بودی بابا دست کریر رو سفت نکرده بوده تا شما رو برداشته شما چپه شده بودی اینقدر صحنه بدی بود که من فکر کردم شما خدایی نکرده زبونم لال دیگه تموم کردی داشتم دیوونه میشدم مامان جون به بابا میگفت بیاد منو بگیره شما هم داشتی گریه میکردی هرکار میکردم مامان جون نمیدادت دست من بابا سریع ماشین گرفت تا بریم بیمارستا...
10 مرداد 1392
1